صفحه شخصی مسعود رسولیان   
 
نام و نام خانوادگی: مسعود رسولیان
استان: سیستان و بلوچستان - شهرستان: زاهدان
رشته: کارشناسی ارشد عمران
شغل:  پژوهشگر _ رئیس دفتر فنی و نظارت مهندسین مشاور پارس ستون
شماره نظام مهندسی:  21-3-0-03518
تاریخ عضویت:  1392/12/12
 روزنوشت ها    
 

 ای دوست من ، من آن نیستم که می نمایم بخش عمومی

4

ای دوست من ، من آن نیستم که می نمایم.
نمود پیراهنیست که به تن دارم .
پیراهنی بافته ز جان که مرا از پرسش های تو و تو را از فراموشی من در امان می دارد.

آن"من" ی که در من است ، ای دوست ،در خانه خاموشی ساکن است و تا ابد همان جا می ماند،ناشناس و دست نیافتنی.

من نمی خواهم هر چه می گویم باور کنی و هر چه می کنم بپذیری؛ زیرا سخنان من چیزی جز صدای اندیشه های تو و کارهای من چیزی جز عمل آرزوهای تو نیستند.

هنگامی که تو می گویی"باد به مشرق می وزد" من می گویم" آری به مشرق می وزد" زیرا نمی خواهم تو بدانی که اندیشه من در بند باد نیست ،بلکه در بند دریاست.


تو نمی توانی اندیشه های دریایی مرا در یابی و من هم نمی خواهم که تو دریابی.می خواهم در دریا تنها باشم.


دوست من ، وقتی که نزد تو روز است نزد من شب است.با این همه من از رقص روشنای نیمروز بر فراز تپه ها سخن می گویم و از سایه بنفشی که دزدانه از دره می گذرد؛
زیرا که تو ترانه های تاریکی مرا نمی شنوی و سایش بال های مرا بر ستارگان نمی بینی و من گویی نمی خواهم تو ببینی یا بشنوی.
می خواهم با شب تنها باشم.


هنگامی که تو به آسمان خودت فرا می شوی من به دوزخ خودم فرو می روم- حتی در آن هنگام که تو
از آن سوی مغاک بی گذر مرا آواز می دهی "همراه من ، رفیق من" و
من در پاسخ تو را آواز می دهم " همراه من ، رفیق من" – زیرا من نمی خواهم تو دوزخ مرا ببینی.
شراره اش چشمت را می سوزاند و دودش مشامت را می آزارد.
ومن دوزخم را بیش از آن دوست می دارم که بخواهم تو به آنجا بیایی. می خواهم در دوزخ تنها باشم.


تو به راستی و زیبایی و درستی مهر می ورزی و من از برای خاطر تو می گویم که مهر ورزیدن به اینها خوب و زیبنده است ولی در دل خود به مهر تو می خندم.گرچه نمی خواهم خنده ام را ببین. می خواهم تنها بخندم.

دوست من! تو خوب و هشیار و دانا هستی، یا نه ، تو عین کمالی ... و من هم با تو از روی دانایی و هشیاری سخن می گویم.گرچه من دیوانه ام ولی دیوانگی ام را می پوشانم. می خواهم تنها دیوانه باشم.

دوست من ، تو دوست من نیستی ولی من چگونه این را به تو بفهمانم ؟
راه من راه تو نیست،گرچه با هم می رویم،دست در دست.

جبران خلیل جبران

دوشنبه 26 خرداد 1393 ساعت 09:36  
 نظرات    
 
میثم تقی‌زاده 13:15 دوشنبه 26 خرداد 1393
1
 میثم تقی‌زاده
جالب بود مرسی